پیرمرد خوش برخورد و ملیحی هر از یکبار برای اسباب و اثاثیه به عتیقه ی خیابان (نیوهمپشایر) مراجعه می کرد. یک روز زن عتیقه پس از خروج پیرمرد از مغازه به همسرش می گوید:« دلم می خواست به پیرمرد بگویم پقدر انسان خوش برخورد و نازنینی است و چقدر از دیدنش روحیه پیدا می کنم.»
عتیقه پاسخ می دهد:« حق با توست.این دفعه که اومد بهش بگو.»
تابستان سال بعد، دختر جوانی وارد عتیقه ی می شود و پس از معرفی خود به عنوان دختر همان پیرمرد خوش برخورد و ملیح اظهار می دارد که پدرش چندی پیش دارفانی را وداع گفته است.
کاظم سعیدزاده پیرمرد ,عتیقه ,برخورد ,عتیقه ,عتیقه ی منبع
درباره این سایت