در روند زندگی آدمی طنابهایی است که به صورت نامریی هستند. چرا که دوست داشتنها همون طنابها هستند. در روند زندگی ،آدم عشقهایی دارد که تمام وجودش را میگیرد و همان عشق میشود تمام ساعتها و لحظههایش. به طوری که کوچکترین دردی که او تحمل میکند بسیار برای آدمی ناراحت کننده میشود. روزهایی که میگذرد بسیار سخت شده است. چرا که بارهای مالی و کارها روی دوش یک نفر افتاده است و آدم دردهایی از خرد شدن را در طرف مقابل احساس میکند. و آدمی هیچ کاری نمیتواند انجام بدهد. جز نگاه کردن طرف مقابل که مثل یخ در حال آب شدن است. یکی دیگر از دردها این است که هیچ کسی نیست جز خداوند که میشود باهاش درد دل کرد. در این دوره از زندگی گاهاً برایم اتفاق میافتاد که با دیوار حرف میزدم.
کاظم سعیدزاده آدمی ,زندگی ,روند زندگی منبع
درباره این سایت