روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.

استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."


کاظم سعیدزاده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

محبی خواه behparvaran قلمزنی،قلم زنی،قلمزنی گیلان،قلمزنی ایران،قلمزنی جهان،قلم زنی گیلان،قلم زنی ایران،قلم زنی جهان،جام مارلیک،جام مارلیگ، جامهای مارلیک،ج فروش حضوری و اینترنتی موبایل باربری سلیمانی | باربری اصفهان کریستالبافی سارا